کفش تنگی بود بر پایم که می لنگم هنوز
با پلنگی مرده درگیرم که می جنگم هنوز
مثل رودی عشق دریا زد به سر. راهی شدم
سد به طغیانم شکستم پشت صد سنگم هنوز
دل پریشانست با کابوس این دلداگی
باز می خواهم ببینم خواب تو! منگم هنوز
پرده ی اسرار دل را باد با خود برده است
شهر می داند که سرگردان و دلتنگم هنوز
مثل مردابم که مهتابی بر آن تابیده است
میزبانی خسته ام اما هماهنگم هنوز
حال بارانی شدن را هیچ می دانی؟ بگو
آبرویی رفته از دل. زرد و بی رنگم هنوز
باختم این زندگی را پای چشمانی سیاه
با سپیدی های مویم گرچه در جنگم هنوز
#مژگان_مهر
چشمانی ,پای ,زندگی ,جنگم ,هنوزمثل ,دل ,پای چشمانی ,که می ,این زندگی ,را پای ,زندگی را
درباره این سایت